انگار نه انگار که تا همین چند سال پیش، کاسبان و پیشه وران دوره گردی مثل چینی بندزنها و چاقو تیز کنیها و لحاف دوزها توی کوچههای شهر دوره میافتادند و ضمن برطرف کردن نیازهای مردم، درآمد و نان حلالی برای خودشان و زن و بچهاشان به خانه میبردند. نمیدانم گفتن این حرف چقدر درست است که شغلهای این افراد همان اندازه که ضروری و لازم بود به همان اندازه هم جذاب و سرگرم کننده بود. بچه که بودیم، ونگ و ونگ کمان حلاجی لحاف دوزها، در خنکای سایه سار دیوارها و درختهای توی حیاط خانه هامان، که داشتند پنبه و پشم لحافها را میزدند، برای ساعتها سرگرممان میکرد و ما را در جذبه شیرین و دل انگیزی فرو میبرد. حالا کالای خواب آمده است و جای لحافها و تشکها و بالشها و پشتیهای سنتی را گرفته است و حرفه لحاف دوزی هم مثل خیلی از حرفههای دیگر دارد از دست میرود و فراموش میشود. اما اگر واقع بین باشیم میبینیم که ما میتوانیم هم کالای خواب جدید داشته باشیم و هم، همان لحاف و تشک و بالشهای سنتی دست دوز را، و هر کدام هم کارکرد خودشان را داشته باشند. از جمله مزیتهای لحاف دوزی سنتی این است که آثار این افراد میتواند به عنوان صنایع دستی، از یک سو این حرفه را به عنوان یک میراث ملی و قومی زنده نگاه دارد و از سوی دیگر همچنان اشتغال زا باشد و به اقتصاد خانوادههایی که از این راه امرار معاش میکنند کمک برساند. آقای شکری زاده از همین لحاف دوزهای دوره گرد قدیمی است که با داشتن بیش از 70 سال سن و پس از 40 سال کار لحاف دوزی هنوز هم در کوچههای شهر میگردد تا از همین راه رزق و روزی حلال حاصل کند و از بازوی خودش نان بخورد. شکری زاده از همین راه 8 فرزندش را بزرگ کرده و به سامان رسانده است و 2 بار هم به سفر کربلا رفته است. او در مجموع از زندگی اش راضی است و میگوید اگر باز هم جوان شود و بخواهد وارد بازار کار بشود، باز هم به سراغ همین حرفه لحاف دوزی میرود. در ادامه گفتگوی خبرنگار نشریه 7 دانگ را با این پیرمرد زحمتکش – که در حوال میدان شهید نامجوی تهران انجام شده است – میخوانید.
– خودتان را معرفی میکنید؟
– من شکری زاده هستم
– چه سالی به دنیا آمده ای؟
– دقیقا نمیدانم؛ مثل اینکه سال 1327
– اهل کجا هستی؟
– نور، نور و بلده، شنیده ای؟
– چطور وارد کار لحاف دوزی و حلاجی شدی؟
– وارد شدیم دیگر!
– منظورم این است که قبل از شما پدر، برادر یا فامیلتان توی کار لحاف دوزی بود که شما هم وارد این کار شدی؟
– بله، فامیلمان در همان نور دکان لحاف دوزی داشت، ما را برداشت برد پیش خودش به شاگردی، بعد هم به تهران آمدم و برای خودم کار کردم.
– الان چند سال است که کار لحاف دوزی میکنی؟
– بیشتر از 40 سال است
– الان وضع کار و بار چطور است؟
– کساد است. خوب نیست. یک روز هست، شش روز نیست
– بازار کار شما را محصولات کالای خواب گرفته است، این طور نیست؟
– بله، همین پتوی گلبافت و تشک فلان و کلا محصولات حاضری بازار ما را کساد کرده است
– خب این محصولات جدید با محصولات شما که پنبه بود و پشم به کلی متفاوت است؟
– بله که هست، پشم دارو است، کلی بیماریها را همین پشم درمان میکند، الان بعضیها حاضر نیستند محصولات جدید بخرند، تُرکها این محصولات حاضری را نمیخرند، کار پشم و پنبه زیبایی و درمان است
– از آن موقعهایی برایمان بگویید که برای عروس خانمها لحاف و تشک جهیزیه میدوختید.
– بله، سه، چهار روز میرفتیم لحاف، بالش و تشک میدوختیم. آن موقع بهترین روزهای کسب و کار برای ما بود. خیلی خوب بود
– یکی از آن خاطرات آن روزهای خوب را برایمان تعریف میکنی؟
– آن روزها همه اش خاطره بود ولی خاطره خاصی ندارم. میرفتیم لحاف نقش دار، ساده، یک نفره، دو نفره میدوختیم و میآمدیم.
– الان یک لحاف دو نفره را چند میدوزید؟
– با پارچه و پنبه و دوختش سیصد هزار تومان تمام میشود
– اگر دوباره جوان بشوی و بخواهی وارد بازار کار بشوی باز هم کار لحاف دوزی را انتخاب میکنی؟
– بله
– چرا؟
– برای این که علاقه دارم و کار دیگری هم بلد نیستم
– چند تا اولاد داری؟
– 8تا
– ماشاالله! همه را هم از راه همین لحاف دوزی بزرگ کرده ای؟
– بله، همه را از همین کار به جایی رساندهام و شدهاند مهندس، نقاش، گچ کار. از راه همین لحاف دوزی دو بار هم به کربلا رفتهام.
– وضعیت بیمه و بازنشستگی ات چطور است؟
– سالی ششصدهزار تومان بابت بیمه پرداخت میکنم، اما با 70 سال سن هنوز دفترچه بیمه ندارم.
– آیا برای مردم و خوانندگان روزنامه حرفی داری؟
– مردم که ما را میبینند کنجکاو میشوند که ما چه میخوریم؟ کجا میخوابیم؟ چطور زندگی میکنیم، بعضیها ما را تحویل میگیرند و برخوردشان با ما خوب است. ما داریم برای یک کسب لقمه نان حلال توی کوچههای شما میگردیم و شبها هم یک جایی دور از خانواده میخوابیم، چون خانواده من در شهرستان است و هر از گاهی میروم و میبینمشان و دوباره بر می گردم.